کد مطلب:225221 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

بیان مناظرات حضرت امام رضا در مجلس مأمون در شهر مرو با علمای ادیان مختلفه
در عیون أخبار و بحارالأنوار و احتجاج طبرسی و كتب أخبار و احادیث از محمد بن عمر بن عبدالعزیز انصاری مروی است كه گفت: حدیث نمود مرا كسی كه شنیده بود از حسن بن محمد نوفلی ثم الهاشی كه: چون علی بن موسی الرضا علیهماالسلام بر مأمون ورود داد، مأمون با فضل بن سهل وزیر خود گفت كه: اصحاب مقالات در توحید را مثل جاثلیق رئیس نصاری و رأس الجالوت رئیس یهود و رؤسای صابئین كه آن جماعتی هستند كه به هیاكل فلكیه و بحلول و تناسخ و به خدایان علی حده در آسمانها قایل و كواكب را مدبر عالم دانند، و هیربد اكبر رئیس آتش پرستان و اصحاب زردشت و نسطاس رومی و گروه متكلمین را برای مناظره با حضرت رضا علیه السلام حاضر و فراهم گرداند تا مأمون كلمات امام رضا سلام الله علیه و كلمات آن اصحاب مقالات را بشنود.

فضل بن سهل در طلب آن جماعت برآمد و جمله را فراهم گردانید و بعد از آن از اجتماع ایشان مأمون را آگاه ساخت مأمون به احضار ایشان امر كرد.

چون فضل بن سهل آن جماعت را به حضور مأمون درآورد مأمون به ترحیب ایشان زبان برگشود و از آن پس با ایشان گفت: من شما را برای كار خیری فراهم آورده ام و دوست همی دارم كه با این پسر عم مدنی من كه به تازه از مدینه آمده است به مناظرت و مباحثت بپردازید، فردا صبح نزد من حاضر شوید و هیچ یك از شما تخلف ننماید. گفتند: یا أمیرالمؤمنین سمعا و طاعة ما به جمله به خواست خدا صبحگاه حاضر پیشگاه می شویم.

حسن بن محمد نوفلی گوید: در آن اثنا كه در حضور مبارك أبی الحسن الرضا



[ صفحه 211]



علیه السلام در حدیثی كه ما را می فرمود مشغول بودیم ناگاه یاسر خادم كه امور آن حضرت را تولیت می نمود بر ما درآمد و عرض كرد: یا سیدی همانا أمیرالمؤمنین تو را سلام می رساند و عرض می كند: فدای تو باد برادرت اصحاب مقالات و أهل ادیان و جماعت متكلمین از جمیع ملل نزد من حاضر شده اند اگر رأی مبارك قرار می گیرد و كلمات ایشان را دوست می داری فردا صبح نزد ما تشریف قدوم ارزانی دار و اگر این امر را ناگوار می شماری زحمت و مشقت بر وجود مباركت راه مده و اگر دوست می داری ما به حضور تو تشرف یابیم این امر بر ما بسی آسان و گوارا می باشد.

أبوالحسن علیه السلام در جواب فرمود: مأمون را سلام بفرست و او را بگوی: «قد علمت ما أردت و أنا صائر الیك بكرة انشاء الله» به تحقیق دانسته ام چه اراده كرده ی و انشاء الله صبحگاه نزد تو می آیم.

راقم حروف گوید: از كلماتی كه آن حضرت بعد از این با نوفلی می فرماید و پشیمانی مأمون را باز می نماید چنین می رسد كه از اینكه فرمود: دانسته ام چه اراده كرده ی. مقصود این است كه این علمای ادیان مختلفه را برای آن فراهم ساختی تا با من مناظرات نمایند و مرا عاجز نمایند تا به مقصود خود برسی، و اگر حاضر آن مجلس نشوم مردمان را مكشوف داری كه تخلف من از مجلس این علما به واسطه آن بوده است كه تاب مناظرات و علم به محاورات ایشان را ندارم، لاجرم به طفره گذرانیدم و با آن عقایدی كه جماعت شیعه در علوم فاخره و كمالات و فضایل و احاطه امام بر ما كان و ما یكون دارند و دارای علوم یزدانی و حكم سبحانی هستند این كار منافات دارد پس چگونه مرا به امامت و ولایت و مطاعیت خود می پذیرند و به این تدبیر عقاید ایشان را از من برتابد و مراد خویش را دریابد.

حسن بن محمد نوفلی می گوید. چون یاسر برفت آن حضرت روی با ما آورد و از آن پس با من فرمود: «یا نوفلی أنت عراقی ورقة العراقی غیر غلیظة فما عندك فی جمع ابن عمك علینا أهل الشرك و أصحاب المقالات» ای نوفلی تو از أهل عراق هستی و رقت و عطوفت و فهم و فراست عراقی دستخوش غلظت و سركوب درشتی



[ صفحه 212]



و ضخامت نیست در جمع آوری پسر عمت مأمون مردم مشرك و اصحاب مقالات را برای مناظرت با ما چه به نظر تو می رسد؟

عرض كردم: برخی تو گردم مأمون همی خواهد تو را آزمایش نماید و دوست می دارد كه آنچه را كه نزد تو است بشناسد یعنی بر مراتب علم و میزان دانش و عرفان تو آگاهی بدست كند لكن این بنا را بر روی اساس و پایه سست اساس نهاده و سوگند با خدای، بد بنائی است كه بنیان كرده است، آن حضرت با من فرمود: بنای او در این باب چیست؟

عرض كردم: همانا اصحاب كلام و بدعت برخلاف علماء هستند، زیرا كه شخص دانشمند عالم منكر غیر منكر و چیزی كه مقرون به صدق و صواب است نمی شود لكن اصحاب مقالات و أهل كلام و بدعت و أهل شرك و ضلالت به جمله اصحاب اتكاد و مباهتت و دروغ و بهتان بستن و به عقیدت خود مبهوت گردانیدن هستند و چندان در ابطال حجت و دلیل او و مغالطه ی او می كوشند تا گاهی كه حجت و سخن خود را از دست می گذارد، یعنی متحیر و مبهوت و از قول خود منصرف می شود، فدایت گردم از قول ایشان و مناظرات ایشان بر حذر باش.

می گوید: چون این سخن را عرض كردم. امام رضا علیه السلام تبسمی نمود پس از آن فرمود: «أفتخاف أن یقطعونی علی حجتی» آیا از آن می ترسی كه حجت و دلیلی را كه من اقامت كنم این جماعت توانند بر من قطع نمایند. یعنی چنین قدرتی داشته باشند كه بتوانند قطع حجت و ابطال دلیل مرا نمایند؟! عرض كردم: لا والله هرگز بر تو بیمناك نشده و نمی شوم و رجای واثق و امید صریح دارم كه خداوند تعالی انشاء الله تو را برایشان مظفر و غالب گرداند.

آنگاه با من فرمود: ای نوفلی «أتحب أن تعلم متی یندم المأمون» دوست می داری كه بدانی مأمون چه هنگام پشیمانی می گیرد؟ یعنی قصد مأمون از احضار علمای مذاهب مختلفه و انعقاد مجلس و مناظرات ایشان با من این بود كه ایشان در مناظرات خودشان غالب شوند و اسباب توهین و تخفیف من فراهم شود و او به مقصود



[ صفحه 213]



خود برسد، لكن امر به عكس می شود و بر مراتب جلالت و عظمت من و عقاید مردمان می افزاید و او از كردار خود كه برخلاف اراده و مطلوب او نتیجه می بخشد پشیمان و مغبون و محسور می گردد؟ عرض كردم: بلی دوست می دارم.

فرمود: «اذا سمع احتجاجی علی أهل التوریة بتوراتهم و علی أهل الانجیل بانجلیهم و علی أهل الزبور بزبورهم و علی أهل الصابئین بعبرانیتهم و علی أهل الهرابذة بفارسیتهم و علی أهل الروم برومیتهم و علی أصحاب المقالات بلغاتهم فاذا قطعت كل صنف و دحضت حجته و ترك مقالته و رجع الی قولی علم المأمون أن الموضع الذی هو به سبیله لیس به مستحق له فعند ذلك یكون الندامة منه».

چون اقامت حجت و دلیل و برهان مرا بشنود بر رد نمودن أهل تورات را به همان تورات خودشان و أهل انجیل را به انجیل خودشان و أهل زبور را به زبور خودشان، یعنی از كتب سماویه هر طبقه برد خود آن جماعت اقامت حجت نمایم كه به رویت خودشان كه می روند باطل است و متابعت كتاب خودشان را ننموده اند و اقامت دلیل نمایم بر رد كسانی كه خود را متدین به دین نوح می شمارند به همان زبان عبرانی ایشان و بر جماعت مجوس و آتش پرست به زبان فارسی خودشان و بر عقاید رومیان و ابطال رویت ایشان به همان زبان رومی ایشان و بر أصحاب مقالات و متكلمین به مقالات و لغات مختلفه خود ایشان، و حجت هر طبقه را به دلیل و برهان حق باطل و جمله را مجاب كردم و راه سخن آوردن را بر همه به ستم و همگی از سخنان و اطوار خودشان روی بركاشتند، و قول مرا كه با حق مقرون است برداشتند، مأمون خواهد فهمید كه در آن موضعی كه راه می سپارد و ادعای خلافت كه می كند شایسته آن نیست و این وقت بر كردار خود و احضار علما و مناظرت ایشان با من و ابطال حجج و براهین ایشان و اثبات حق و كلمه و مذهب من پشیمانی می گیرد.

یعنی ندامت مأمون از آن خواهد شد كه این زحمات و ترتیب مجلس را برای آن داد كه بلكه مغلوبیتی برای امام رضا علیه السلام و تخفیف منزلتی در انظار جهانیان حاصل و در عقاید مردمان نسبت به آن حضرت ضعفی و نقصی پدید گردد



[ صفحه 214]



و چون بنگرد می بیند برعكس شد و بر جلالت قدر آفتاب ولایت و پستی رتبت خودش افزوده گشت در بحار ندامت و براری خفت مستغرق و گمگشته می شود، چه هر كسی اطفاء نور خداوندی را بخواهد بر لمعان و فروز آن نور افزوده و بر درجات غوایت و جهالت و شقاوت و ظلمت خودش پیموده می آید. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

نوفلی می گوید: چون روشنی روز بر دمید ذوالریاستین فضل بن سهل وزیر مأمون درآمد و عرض كرد: قربانت گردم اینك پسر عم تو مأمون در انتظار قدوم مبارك است و آن قوم همه حاضر شده اند رأی مباركت در تشریف فرمائی چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمود: «تقدمنی فانی صایر الی ناحیتكم انشاءالله» تو پیش از من راه برگیر من نیز به خواست خدا به جانب شما می آیم.

پس از آن امام علیه السلام وضوی نماز بساخت و شربتی از سویق بیاشامید و ما را نیز از آن شربت بیاشامانید پس از آن از منزل شریف بیرون شد و ما نیز در حضور مباركش برفتیم تا به سرای مأمون درآمدیم، و این وقت آن مجلس غاص به اهل و محمد ابن جعفر در جمله جماعت طالبین و هاشمیین نشسته و قواد و سرهنگان و سران سپاه ایستاده اند.

چون حضرت امام رضا علیه السلام به مجلس درآمد مأمون و محمد بن جعفر و تمامت بنی هاشم حشمتش را از جای برجستند و به جمله به پای ایستادند و امام رضا علیه السلام با مأمون بنشستند، و محمد بن جعفر و بنی هاشم همچنان ایستاده بودند تا گاهی كه رخصت نشستن یافته بجای خود بنشستند، و مأمون همواره روی با حضرت امامت آیت امام رضا صلوات الله و سلامه علیه آورده ساعتی مشغول حدیث بودند.



[ صفحه 215]